دلم برای آینده تنگ شده است. یاد روز هایی که بعداً می آیند از همین حالا به خیر.به من
نخندید. دیوانه نیستم. دارم از چشم انداز فردا هایم لذت می برم. هر شب که چشم هایم را می بندم می دانم که چیزی جز نوازش خورشید بیدارش نمی کند. هر صبح همراه لیوان چای، امید می نوشم. برنامه های روزمره ام را چنان خوش خط و مرتب می نویسم انگار که دارم بهترین خاطره عمرم را در دفترچه ای ثبت می کنم. چرا که نه؟!
وقتی خدا آن بالا قرص و محکم نشسته و کافی است اسمش را بگویم تا بیاید… چرا خوشبین نباشم؟!
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: