ساکها را باید برداشت
بار سفر باید بست
سفر نزدیک است
شهر عشق یک قدمی است
غم ها را بیاد شست
دلها را باید دید
که همه متبلور شده اند
در یک قدمی شهریست
شهری از عشق
که در آن دروازه بود روبروی دوست
من در این تاریکی پی نور میگردم
پی فانوسی شکسته
تا ببینم همسفرم
بارانم را
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: