زمسـتـون یـعنـی یـه جـاده بـاشـه پـر از بـرف ... یـه مـن بـاشـم ُ یـه تـو ... دستـایِ سـردِ مـنُ گـرمـیِ نفـس ـهـایِ تـو ! تـنِ پـر از سـرمـایِ مـنُ تـن پـوش ـی از خـودِ تـو ... جـاده بـاشـهُ عشـق بـازی قـدمـامـون کـنـارِ هـم ... هـوایِ پـیـشِ رومـون بـاشـه و "هـا هـا " کـردنِ نفـس ـامـون ... زمسـتـون یـعنـی مـنُ تـو ـئه یکـی شـده ... یـعنـی همـون مسـیری کـه از یـه جـایـی بـه بـعد قدمـای ِ تـو سنگـین تـر میشـه رو بـرفــا ، درسـت همـون جـا کـه دستـای ِ مـن حلقـه شـدن دورِ گـردنـت ... اونجـا کـه گـودی ِ گـردنـت بـا سـر ِ مـن پـُر میشـه ... همـون جـا کـه درسـت تـوی ِ اوج ِ سـرمـا چـال ِ لـُپــَم داغ میشـه از عـاشقـی ـت ...
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: