امروز کارم را خوب انجام دادم حسادت نورزیدم ، خودم را سرزنش نکردم ، رها بودم ، غر نزدم و از خودم راضی ام
پس چندتا بستنی برای خودم جایزه گرفتم سر راه پیرزن همسایه را دیدم خواستم کیسه بستنی را قایم کنم که گفت : مهمان کوچولو داری ؟ .. آمدم بگویم نه ..که گفتم بله!بله ،و یکی هم به او تعارف کردم ..وقتی رفت دیدم دیگر لایق این جایزه نیستم پس برگشتم و گفتم نه این بستنی ها همه مال خودم است نه هیچ بچه ای …پیرزن خندید و گفت : نوش جونت چه خوب که با خودت روراستی
اگر نمی خواهم حرفی را بزنم سکوت میکنم …..
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: